
فان پاتوق
پاتوقی برای همه با هر سلیقه ای ...
| ||
|
یک مرد روحانی، روزی با خداوند مکالمهای داشت: خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. به نظر قحطی زده میآمدند. آنها در دست خود قاشقهایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دستهها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی میتوانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پُر کنند. اما از آن جایی که این دستهها از بازوهایشان بلندتر بود، نمیتوانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند… ((تخمین زده شده که ۹۳% از مردم این متن را برای دیگران ارسال نخواهند کرد. ولی اگر شما جزء آن ۷% باقی مانده می باشید، این پیام را با تیتر ۷% ارسال کنید..
[ سه شنبه 25 بهمن 1390
] [ 18:46 ] [ ]
پیری برای جمعی سخن میراند. لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند. بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند. او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید. گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟ گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.
[ سه شنبه 25 بهمن 1390
] [ 18:44 ] [ ] [ سه شنبه 25 بهمن 1390
] [ 18:42 ] [ ]
مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم. روز بعد ، واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود: برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد. شاد بودن، تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت . ارنستو چه گوارا
[ سه شنبه 25 بهمن 1390
] [ 18:39 ] [ ]
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..! سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت) دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
[ سه شنبه 25 بهمن 1390
] [ 18:31 ] [ ] طنز تلخ پَ نه پَ
![]() پزشکی که سر صحنه تصادف حاضر میشود و از فرد صدمهدیده میپرسد تصادف کردین؟ مردمآزار نیست. فرد مصدوم اگر هوش و حواسش سر جایش باشد، میتواند با پزشک شوخی کند و بگوید: پَ، نــه، پَ ما بازیگران سریال هشدار برای کبری ۱۱ هستیم و داریم جلوی دوربین نقشآفرینی میکنیم! پزشک چیزی را که دیده است، بازگو میکند و منتظر است از بیمارش تایید بگیرد، اما در دنیای لطیفههای «پَ نه پَ» فرد بیمار این اجازه را دارد که بابت این سوال به ظاهر بیفایده فرد مقابلش را کلی دست بیندازد. مادری که از دخترش میپرسد «داری اشک میریزی؟» مسلما حال و روز دخترش را درک میکند. مادر ممکن است از پرسیدن این سوال انگیزههای مختلفی داشته باشد. شاید دارد تعجبش را بیان میکند. شاید میخواهد با دخترش همدردی کند و بعد از شنیدن کلمه تایید، دختر را در آغوش بکشد، اما در دنیای لطیفههای «پَ نه پَ» دختر این مجوز را دارد که مادر را به خاطر پرسیدن این سوال به ظاهر بیفایده کلی مسخره کند. در روز دهها بار موقعیت پَ نه پَ برای همه ما ایجاد میشود: وقتی تعمیرکار از صاحب ماشین میپرسد «ماشینتون خراب شده؟» وقتی عطرفروش از مشتریاش میپرسد «دنبال یک عطر خوشبو میگردین؟» وقتی پدر از پسرش میپرسد: «الان رسیدی خونه؟» و… در دنیای لطیفههای «پَ نه پَ» برای تمام این سوالات، جوابهای بامزه و کوبندهای طراحی شده است. «پَ نه پَ» یک قاعده کلی دارد: چیزی را که میدانی و میبینی و متوجه میشوی، نپرس. این قاعده اگر در دنیای واقعی هم اجرا شود، آدمها را تبدیل به یک ربات میکند؛ رباتی که بیحوصله است و از طریق حرف زدن با نفر مقابلش میخواهد فقط و فقط اطلاعات صرف را به او منتقل کند. کسی که لطیفههای «پَ نه پَ» را ساخته به این نکته توجه نکرده که یک مکالمه قرار نیست فقط حاوی عناصر اطلاعدهنده باشد. آدمها از طریق حرف زدن با یکدیگر همدردی میکنند و احساسات و عواطفشان را بروز میدهند. بهترین دیالوگهای تاریخ سینما آنهایی هستند که لایههای درونی اخلاقی و عاطفی شخصیتهایشان را افشا میکنند. دیالوگها برای این نوشته نمیشوند که فقط اطلاعات بدهند. گاهی داستان را به پیش میبرند و گاهی آغازکننده یک بحث هستند. [ سه شنبه 25 بهمن 1390
] [ 18:23 ] [ احسان اشرفی ] ![]() پرنده ها مى توانند در حال پرواز بخوابند؟ پرستوها در حال پرواز به خواب مى روند. دانشمندان به كمك تصاویر رادار دریافته اند كه این پرندگان بعضى وقت ها تمام طول شب را در ارتفاع زیاد، به پرواز و سُر خوردن در هوا ادامه مى دهند. به عقیدة آنان پرنده ها در فواصل كوتاهى كه سوار بر جریا نهاى هوا هستند، به خواب مى روند، سپس بیدار مى شوند و دوباره به بال زدن ادامه مى دهند.
مارماهى هاى الكتریكى واقعاً الكتریسیته دارند؟ شوك الكتریكى آ نها مى تواند یك اسب را از پا درآورد. اما این جانوران معمولاً از سایر ماهى ها و قورباغه ها تغذیه مى كنند
فیل ها هرگز چیزى را فراموش نمى كنند؟ فیل ها یقیناً حافظة بسیار خوبى دارند و مى توانند فرامین زیادى را فرابگیرند و اطاعت كنند. این فرامین از وارد آوردن ضربه اى آرام به پشت گو شها تا دستورات كلامى و زبانى را دربرمى گیرند. وقتى فیل این فرامین را آموزش مى بیند، دیگر هرگز آ نها را فراموش نمى كند. به نظر مى رسد كه فیل ها مى توانند انسا نها را نیز به یاد آورند و خوبى یا بدى آ نها را به خاطر بسپارند.
ممكن بود از خورشید جلو بزنیم؟ هنگام رشد جنین، سر و مغز او سریع تر از بخش هاى دیگر بدن رشد مى كند. وقتى نوزاد به دنیا مى آید، وزن مغز او یك هفتم وزن بدن است درحالى كه مغز یك فرد بزر گسال فقط یك چهلم وزن بدن است. سر انسان تا دوران بزر گسالى در مقایسه با كل بدن او بزرگ باقى مى ماند.سرعت رشد نوزاد قبل از تولد خیلى بیشتر از زمانى است كه به دنیا مى آید. اگر این سرعت رشد پس از تولد كُند نمى شد، جثة یك فرد بالغ از خورشید بزر گتر مى شد!
موضوعات مرتبط: ، ، [ سه شنبه 25 بهمن 1390
] [ 18:14 ] [ ] |